این هم شعری که خیلی دوستش دارم و حقاً پر از معنیه...

 

این مثنوی حدیث پریشانی من است

بشنو که سوگنامه ی ویرانی من است،

امشب نه اینکه شام غریبان گرفته ام

بلکه به یمن آمدنت جان گرفته ام،

گفتی غزل بگو،غزلم شور و حال مرد

بعد از تو حس شعر فنا شد ،خیال مرد،

گفتم مرو که تیره شود زندگانیم

با رفتنت به خاک سیه مینشانیم،

گفتی زمین مجال رسیدن نمیدهد

بر چشم باز فرصت دیدن نمیدهد،

وقتی نقاب محور یک رنگ بودن است

معیار مهر ورزیمان: سنگ بودن است،

دیگر چه جای دل خوشی و عشق بازی است؟

اصلا کدام احمق از این عشق راضی است؟

این عشق نیست،فاجعه ی قرن آهن است

من بودنی که عاقبتش نیست بودن است،

حالا به حرف های غریبت رسیده ام

فهمیده ام که خوب تو را بد شنیده ام،

حق با تو بود از غم غربت شکسته ام

بگذار صادقانه بگویم که خسته ام،

بیزارم از تمام رفیقان نارفیق

اینها چقدر فاصله دارند تا رفیق،

من را به ابتذال نبودن کشانده اند

روح مرا به مسند پوچی نشانده اند،

تا این برادران ریا کار زنده اند

این گرگ سیرتان جفا کار زنده اند،

یعقوب درد میکشد و کور میشود

یوسف همیشه وصله ی ناجور میشود،

اینجا نقاب شیر به کفتار میزنند

منصور را هر آینه بر دار میزنند،

اینجا کسی برای کسی کس نمیشود

حتی عقاب در خور کرکس نمیشود،

جایی که سهم مرد به جز تازیانه نیست

حق با تو بود ماندنمان عاقلانه نیست،

ما میرویم چون دلمان جای دیگر است

ما میرویم هر که بماند مخیر است،

ما میرویم گرچه ز الطاف دوستان

بر جای جای پیکرمان زخم خنجر است،

دل خوش نمیکنیم به عثمان و مذهبش

در دین ما ملاک مسلمان ابوذر است،

ما میرویم مقصدمان نامشخص است

هر جا رویم بی شک از این شهر بهتر است،

از سادگی است گر به کسی تکیه کرده ایم

اینجا که گرگ با سگ گله برادر است،

ما میرویم ماندن با درد فاجعست

در عرف ما نشستن یک مرد فاجعست،

دیریست رفته اند امیران قافله

ما مانده ایم غافل و پیران قافله،

این جاده گر چه باب من و پای لنگ نیست

باید شتاب کرد،مجال درنگ نیست،

بر درب آفتاب پی باج میرویم

ما هم بدون بال به معراج میرویم..........

 

موفق باشید و شاد...

 

تو !!!

با همه‌ی دلتنگیهام اینو می‌نویسم تو یه غروب دلگیر...برای.........................................................

خانه به دوش تو شدم، بنگر که مرا تا کجا کشاندی،

عاشق روی تو شدم، تو که جان مرا به لب رساندی،

ای با تو بودن حسرت دیرینه ی من!

ای راز عشقت تا ابد در سینه ی من!

ای با تو بودن حسرت دیرینه‌ی من!

ای با تو بودن حسرت دیرینه‌ی من...

از تو بریدن خیلی سخته نازنینم،

به تو رسیدن خیلی سخته نازنینم،

از تو بریدن خیلی سخته ،خیلی سخته نازنینم،

به تو رسیدن خیلی سخته، خیلی سخته نازنینم...

 

دنیا

سلام...

دیروز پنجشنبه بود... با دنیا دعوام شد...تو خیابون داد و بیداد... من هم مثل بچه‌ها زدم زیر گریه...حرفایی که شنیدم اصلاً حقم نبود...واقعاً حقم نبود...سر اون مسئله دوباره...مسئله‌ای که من سالهاست درگیرشم و... نمی‌تونم حرف بزنم...دنیا میشه سومین نفری که رازمو میدونه...شنبه همه چیزو بهش میگم...طاقت ندارم که اینجوری پیش بره...این فکرا داره دیوونم میکنه...خسته‌ام از همه چیز...همه‌ی غمها مال من...قبول..به خدا قبول...همه‌ی سختی‌ها مال خود خودم...اما نمی‌تونم تهمت بشنوم...به خاطر کارایی که نکردم نمی‌تونم مؤاخذه شم...از طرف عزیزترینهام... می‌خوام آزاد باشم...از همه‌ی فکرایی که درباره‌ام میشه...از همه‌ی قضاوتهای شتاب زده که بویی از احساس نبردن... خسته‌ام ...خسته‌ام ...حق دارم... دلم گرفته...اندازه‌ی یه دنیا...اندازه‌ی یه عالم... منم آدمم...به خدا من اینجام...من هم آدمم...حق دارم زندگی کنم...از دست هوا هم به ستوه اومدم...از دست بارون هم... خسته‌ام از همه‌ی آدما...از همه...من حق زندگی دارم...من... من................

«کسی اینجاست ؟
هلا ! من با شمایم ، های ! ... می پرسم کسی اینجاست ؟
کسی اینجا پیام آورد ؟
نگاهی ، یا که لبخندی ؟
فشار گرم دست دوست مانندی ؟ »
و می بیند صدایی نیست ، نور
آشنایی نیست ، حتی از نگاه
مرده ای هم رد پایی نیست
صدایی نیست الا پت پت رنجور شمعی در جوار مرگ...

 

سیزده به در

 

روز سیزده به در هم آپ کردن حال و هوای خودشو داره...من که دارم غش میکنم...از صبح تا حالا داریم با بچه‌های خاله حرکات ژانگولر اجرا می‌کنیم...تنم درده...ولی خیلی حال داد...موندم فردا چه جوری برم مدرسه...تو عید دریغ از یک کلمه که از این کتابا خونده شه...خدا آخر و عاقبت ما رو به خیر کنه...عشق کردین نظر بدین..من که باید با پتو جمعم کنن...فردا هم آگهی ترحیممو همین جا میخونین...یه کم دعا کنین فقط...تا بعد...

شکایت

 

من از دست تو بردم،شکایت به قناری
که من آواز عشقم،ولی باور نداری
من از دست تو بردم ،شکایت به ستاره
که تو چشمات نداری،برام یه تک اشاره

شکایت رو شکایت رو شکایت
از اینجا شاکیم تا بینهایت
گلایه رو گلایه رو گلایه
چقدر دلگیرم از گوشه کنایه

من از دست تو بردم ،شکایت پیش مهتاب
که از گدون چشمام،چقدر چیدی گلخواب
من از دست تو بردم،شکایت پیش خورشید
که عشقت در وجودم،چقدر سوزنده تابید

شکایت رو شکایت رو شکایت
از اینجا شاکیم تا بینهایت
گلایه رو گلایه رو گلایه
چقدر دلگیرم از گوشه کنایه