نگرانم...نگرانم... امتحان ...نگرانم....
انگار ۱۰۰۰ احساس مختلف با هم ریختن توی قلبم.... دلم دیگه طاقت نداره...باید یه کاری بکنم اما نمیدونم چی کار...نمیدوووووووووووووووووونم....
....
کاش الآن دانشگاه بودم....اصلا چرا جمعه نیومدم...چرا ساعت ۲ نمیشه برم؟؟؟
صبح به محض چشم وا کردن رفتم و یه متنی رو خوندم که........ الآن رو پام بند نیستم...چرا ساعت ۲ نمیششششششششششششششششششششششششششه؟
من از هرچی بجز تو دل بریدم تو از هرچی بجز من دل نکندی
توی خوابم نمیدیدم یه روزی به چشمای پر از اشکم بخندی
آه ...
نبودی و ندیدی رفتن تو منه دیوونه رو دیوونه تر کرد
ندیدی این غرور زخم خورده چه جوری این شبای نحس و سر کرد
نخواستم عمق زخمام و بدونی نخواستی حرف چشمات و بدونم
توی قلبت اگه جایی ندارم بزار تو خاطراتت جا بمونم ...
نموندم تا ببینم رو به راهی نموندی تا نبینی که خرابم
غمت طوری عذابم شد که حتی قیامت با خدا هم بی حسابم
منه آشفته با عشق تو زنده ام تو از عشق منه دیوونه خسته
سر خندیدن نازت سلامت اگه بغض منه عاشق شکسته
تو رو محض رضای هرچی عشقه منو گم کن توی " تردید " و "ای کاش "
بزار غم سهم من باشه عزیزم تو با این خاطر آشفته خوش باش ...
شبهای تاریک و سرد پاییز... کوچه ی خلوت...دستای گرم و احساس پااااک...یه حس غریب شبیه حس پرواز... تجربه ی پر زدن... فوران احساس ...اشک...لبخند...نگاه...
سلام دوباره
نمیخواستم نظرات هیچ پستی رو تایید کنم.اما یه دوستی نوشته بود برام:
خیلی دیر به دیر میاین و پیامهارو حذف می کنین دیگه نه؟
این شد که تایید کردم نظرات آخر رو...میترسم کسی دلش بشکنه...
این روزا حس و حال عجیبی دارم...اننننننننننننننقدر اتفاق برام افتاده که دیگه نه جایی واسه نوشتنش هست نه نایی!!!!!!! فقط ترجیح میدم سکوت کنم و بذارم زمان بگذره و این امتحانای بی دلیل رو من اجرا شن... گفته بودم که راحت حاضرم بمیرم؟نگفته بودم؟....هررررچی هم بشه من اینجا ایستادم...صبور... استوار...قوی...
فعلا که دنیای ما آرومه...شاید هم این دوباره آرامش قبل از طوفانه....شاید.... 
سلام
امروز عججججججب روزی بود...قرار بود راه رو یادم بده اماااااااا....
یعنی میشه روزی وقتی این متن رو میخونم احساسات الآنم رو باز بتونم تصور کنم؟؟؟ انگار چندمتری از زمین فاصله دارم...چقدرررررر خندیدم...چه حال خوووووبی دارم....آینه ی عقب....واااااااای خدااااااااا!!!!