ساده باشیم.

ساده باشیم چه در باجة‌یک بانک، چه در زیر درخت.

****

پرده را برداریم:

بگذاریم که احساس هوایی بخورد.

****

بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم

(دیده ام گاهی در تب، ماه می آید پایین،

می رسد دست به سقف ملکوت.

دیده ام، سهره بهتر می خواند.

گاه زخمی که به پا داشته ام

زیر و بم های زمین را به من آموخته است.

گاه در بستر بیماری من، حجم گل چند برابر شده است.

و فزون تر شده است، قطر نارنج، شعاع فانوس.)

****

لب دریا برویم،

تور در آب بیندازیم

و بگیریم طراوت را از آب.

ریگی از روی زمین برداریم

وزن بودن را احساس کنیم.

****

و نپرسیم که فوارة اقبال کجاست.

و نپرسیم چرا قلب حقیقت آبی است.

 

و نپرسیم پدرهای پدرها چه نسیمی، چه شبی داشته اند.

 

و نپرسیم پدرهای پدرها، چه نسیمی، چه شبی داشته‌‌اند...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سروش عشق جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 05:37 ب.ظ http://rainiboy.blogsky.com

کاش می شد عشق را تفسیر کرد خواب چشمان تو را تعبیر کرد.
کاش می شد همچون گلهای ساده بود سادگی را با تو عالمگیر کرد.
کاش می شد در خراب آباد دل خانه احساس را تعبیر کرد.
کاش می شد در حریم سینه ها عشق را با وسعتش تکثیر کرد

سلام عزیز مطلبت خیلی زیبا بود.
فعلا...by....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد