کسی ما را نمیپرسد...کسی ما را نمیگوید....کسی تنهایی ما را نمیجوید...دلم در حسرت یک دست، دلم در حسرت یک دوست، دلم در حسرت یک بیریای مهربان مانده ست...کدامین یار ما را میبرد تا انتهای باغ بارانی؟ کدامین آشنا به جشن چلچراغ عشق مهمان میکند ما را؟و اما با توام ای آنکه بی من، مثل من،تنهای تنهایی...تو حتی روزهای تلخ نامردی ،نگاهت،التیام دستهایت را دریغ از ما نمیکردی...من امشب از تمام دردهایم با تو خواهم گفت ...من امشب با تمام کودکیهایم،برایت اشک خواهم ریخت...من امشب دفتر تقویم عمرم را به دست عاصی دریای ناآرام خواهم داد...همان دریا که میگفتی تو را در من تجلی میکند هر دم...........................
منو میشناسی؟
نه والا... اگه میشه معرفی کنین...