سلام.
3ساله که اینجا نیومدم.باورم نمیشه.گفتنش چقدر راحته.اما 3ساااااااااال! تو این 3 سال اتفاقهای زیادی افتاده.اکثر آدمایی که اونموقع از طریق اینترنت باهاشون رابطه داشتم الآن دیگه ازشون خبری ندارم.حتی پیوندهای وبلاگم, صاحباشون وبلاگاشونو ول کردن و رفتن.
این تیکه رو به یاد گذشته و گذشتگان مینویسم:
ازکسایی که از طریق اینترنت و وبلاگهامون آشنا شدیم:
حسین و حامد و پویا ازدواج کردن و انگار دیگه از اینترنت هم قطع امید کردن! دیگه هیچ خبری ازشون ندارم.
اشکان رفت اوکراین واسه تحصیل که اونم دیگه ازش خبری نیست.اما میدونم خوبه!
رضا و داداش مسعود هم که کماکان توی دنیای مجردی خودشون در حال کیف کردنن و دورادور خبر دارم ازشون (آفرین,آفرین)
کاظم(بدجوک) هم که به طرز مشکوکی واسه همیشه ناپدید شد!!!!! (احتمالا اون هم رفت قاطی مرغا؟؟؟!!!)
بقیه ی پیوندای وبلاگم هم خودشون وبلاگاشونو ول کردن.من دلم واسه دستنوشته های کرگدن و گستاخ فووووووق العاده تنگ شده.یادش به خیر...
دخترا هم که با همه همچنان رابطه ی تنگاتنگ و دوجانبه داریم!
غبار وحشتناکی اینجا نشسته که شاید مدتها طول بکشه که پاک شه.همونطور که من مدتهاست دیگه نمی نویسم چیزی.یا اگه هم نوشتم دور ریختم همه رو.اما باز میخوام شروع کنم.شاید عجیب باشه که حتی آدرس این وبلاگ رو هم گم کرده بودم!!! چندین بار آدرسهای مختلف رو زدم تا پیداش کردم.پسوردم هم که همیشه یکیه!
اما مسبب این تصمیمم کی بود؟ یه همکلاسی خوب! که بهم اعتماد کرد و آدرس وبلاگ خصوصیشو بهم داد.منم دلم برای اینجا تنگ شد و اومدم.اما با خوندن نوشته های وبلاگش, تصمیم گرفتم خودم هم دوباره شروع کنم به نوشتن.از همینجا ازتون تشکر میکنم
3 سال!!!!!
خیلی هاااااااا
ولی بازم بازگشت دوبارتو خیر مقدم میداریم!
تصمیم.
شروع.
نگاه تازه.
چه قدر قشنگ . . .
امید که لحظه ها بهتر و ماندگار تری چشم به راه بارشت باشند.
پست قبلیت ماله 86 بود.بعد 3 سال سخته ولی مطمئن باش دوباره دوستایه خوبی پیدا میکنی
قربان شما.مرسی.ارادت از راه دور!!!
ایشاا... جبران می کنین!
خواهش میکنم.شما بیشتر ارادتمندید!!!
سلام...
من چند تا وبلاگ ساختم و حذف کردم...
هر بار سلیقه عوض شده و هوای یه جو جدید کردم...
۲ بار وبلاگام روچون ۲ سال ننوشته بودم حذف کردم...
اما خوبه که حذف نکردی چون من خودم بعد اینکه حذفشون کردم پشیمون شدم...
از وبنوشتت خوشم اومد مایلم باهم تبادل لینک داشته باشیم اگه خواستی بیا وبلاگم بهم بگو تا لینکت کنم...
موفق باشی...
فعلا بابای...
سلام.بااحساس مینویسی اماخیلی طولانی .ادم حوصلش سر میره.اما درکل وبلاگ قشنگی داری
امیدوارم هیچوقت تنهانباشی
خوشحال میشم اگه به کلبه ی حقیرمنم یه سری بزنی
قال امیرالمومنین علیه اسلام
لَو تَکاشَفتُم ما تَدافَنتُم.
(( اگر از گناهان هم خبر داشتید هیچ کس جنازه دیگری را دفن نمی کرد !)) بحارالأنوار ج : 74 ص : 385»
باید خدا را شکر کنیم که گناه بو ندارد .
یارب تواگر ستارالعیوب نبودی ما از رسوایی چه می کردیم؟
البته اولیاء الهی بوی بد گناه را متوجه میشوند ؛ امثال شیخ رجب علی خیاطها متوجه بوی گناه می شدند لذا گناه بو دارد ؛ ایمان هم بو دارد.
حکایت :
اویس به دیدن پیامبر خدا آمد، ولی ایشان تشریف نداشتند و بخاطر قولی که به مادر داده بود منتظر رسول الله نماند و به یمن برگشت، وقتی رسول خدا ( صلی اله علیه و آله و سلم ) وارد منزل شدند ؛ فرمودند بوی اویس به مشامم می رسد « إِنِّی لَأَجِدُ نَفَسَ الرَّحْمَنِ مِنْ جَانِبِ الْیَمَن » بوی ایمان اویس منزل رسول الله را معطر کرده بود.
عرض ادب واخترام به شما بزرگوار
خواهش می کنم.مرسی.شما که خیلی قشنگ و صمیمی می نویسین.یه جوری که به دل آدم میشینه(البته به دل من نمی شینه چون آدم نیستم،من یه فرشتم!!!)
برای دوستتون هم واقعا متاسفم.من خودم چند تا از دوستام رو از دست دادم.میدونم چه حسی داره.
ممنون از همدردیتون... واقعا ممنونم
همیشه دوباره شروع کردن بهتر از تموم کردنه