برای تو می نویسم .... تویی که مثل مار زیر پوستم می خزی و  آرامم نمیگذاری.... برای تویی که در آغوشم گرفته ای و حواست جای دیگریست.... برای تو مینویسم.... روزی می روم... تو میمانی و دنیایی از حسرت... یکه می خوری... - مانند من که یکه خوردم!.... روزی برمیگردم و تو میفهمی که که بودم.... روزی برای تو برمیگردم اما نه برای با تو بودن... روزی برخواهم گشت... روزی که تو من را باز نمی شناسی... روزی به خاطرت خوب خواهم شد.... اما نه برای تو....  

من تو را امان خواهم داد... -همانطور که تو امانم دادی!!!!-.... امان خواهم داد که بفهمی و ببینی و بدانی.... 

برای تو می نویسم....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد