جواب

روزی که اون کار رو کردم نه ناراحت بودم نه حس بدی داشتم نه هیچی.... یه حالت خلسه ی قشنگ بود... خیلی قشنگ... نمیدونم چرا..........؟ 

امروز هم که خوب خوبم از نظر روحی و تازه سرما خوردگیم خوب شده(البته نه کاملا!) باز هم همون کار رو میکنم. نه واسه لجبازی ذاتیم یا اینکه بگم من همینم!!!!  

فقط واسه اینکه جددددددداً دیگه نیازی بهشون تو زندگیم نیست... من زندگیم پررررررر شده. پرررررررررر!!! و دیگه (با وجود تنهاییم) به هیچکدوم از اون چیزا احساس وابستگی و تعلق ندارم. اگه این کار رو میکنم واسه اینه که... :

مثل وقتی آدم اتاقش شلوغه و احساس بدی داره، منم همون احساسو نسبت به اینا دارم... و نسبت به همه اون چیزایی که پاکشون کردم... این یه جور خلوت کردن دور و برمه، از چیزایی که دیگه بهشون نیاز ندارم و تعلق خاطری بهشون ندارم....!!!!‌ هممممممممین!!!!! 

 

آدم اگه یه چشمه ی زلال از آب باروووووووووووووون کنارش بجوشه، دیگه نمیره از یه آب راکد و گل گرفته آب بخوره... کاش همممین یه جمله فهمیده شه... 

و  م  ی  د  و  ن  ی  ن  ک  ه    $-)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد